هَلِه،
نومید نباشی که تو را یار برانَدگرت امروز براند، نه که فردات بخواند؟در اگر بر تو ببندد، مرو و صبر کن آنجاز پس صبر، تو را او به سرِ صدر نشاندو اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرهارهِ پنهان بنماید که کس آن راه نداندنه که قصّاب، به خنجر، چو سرِ میش بِبُرَّدنَهِلد کُشتۀ خود را، کُشد، آنگاه کشاندچو دَمِ میش نمانَد، ز دَمِ خود کندش پُرتو ببینی دَمِ یزدان به کجاهات رساندبه مَثَل گفتم این را، و اگرنه کَرَمِ اونکُشد هیچکسی را و ز کُشتن برهاند همگی مُلکِ سلیمان به یکی مور ببخشدبدهد هر دو جهان را و دلی را نرمانددلِ من گِردِ جهان گشت و نیابید مثالشبه که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ هله، خاموش؛ که بی گفت، از این می، همگان رابچشاند، بچشاند، بچشاند، بچشاند نویسنده: حمزه نامدار تاریخ: جمعه نهم دی ۱۴۰۱ / 18:48 شاعران ایران زمین...
ادامه مطلبما را در سایت شاعران ایران زمین دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : hmzhnamdar76 بازدید : 87 تاريخ : پنجشنبه 22 دی 1401 ساعت: 14:05